10/12/2017
شاهنعیم کریم، از رهبران فعلی هزب نهضت اسلامی تاجیکستان، که دو ماه قبل با درخواست انتیرپال بازداشت شده بود، بنا بر ثابت نشدن اتّهامات مقامات تاجیکستان، با قرار دادگاه آزاد شد. پیام مصاحبهای داشت با ایشان در بارة قضیة بازداشتش:
– آیا پیش از بازداشتتان در یونان نمیدانستید، که نام شما هم در فهرست افراد تحت پیگرد قانونی در انتیرپال هست و این احتمال هم وجود دارد، که شما را در اروپا تعقیب و بازداشت کنند؟
– خداوند همه زندانیان سیاسی و کسانی، که بی جرم و با تهمتهای بافته و ساخته در زندانهای آن رژیم خودکامه عمر به سر برده ایستادهاند رهایشان کند و همه ما و شما یکجا مبارکبادشان بگویم…بلی، قبل از بازداشت من در فهرست انتیرپال – پلیس بینالمللی بودنم را میدانستم، ولی کشورهای عضو اتّحادیه اروپا کشورهای آزاد هستند، با تهمت و بوهتانهای کشورهای دیکتاتوری باور نمیکنند. از طرف سازمان امنیت و همکاری اروپا (سهه) به یک کنفرانس عاید به حقوق بشر دعوت شده بودم، که در آن کنفرانس از 57-کشور دنیا نمایندهها شرکت داشتند. بعد از کار آن کنفرانس چون فرصت داشتم، به 4 کشور اروپایی سفر داشتم، در اتریش، آلمان، لیتوانی و خود لهستان، که کنفرانس در آنجا از 11-تا 22-سیپتامبر برگزار گردیده بود، حضور داشتم. امّا در فرودگاه بینالمللی شهر آتن، که عضو همین سازمان میباشد، بازداشت شدم، هرچند با شناسنامه خودم رسماً در همه این کشورها سفر داشتم.
– برخورد پلیس با شما چگونه بود؟
– در کشورهای اروپایی فرقی نمیکند چه کاره هستید و که هستید، این جا هم مردم و هم مقاماتشان قانونمیهورند. طبق قانون عمل میکنند. وقتی مرا بازداشت کردند و پولیس به دستم دستبند زده بود گفت، همچون گمانبر برای انجام تحقیقات میبرد. گفتمش، امکان دارد به نزدیکانم خبر دهم که در چنین حالت قرار دار؟ پلیس دستبند را باز کرد. تلفن را گرفتم و به رئیس حزب محییالدین کبیری زنگ زده گفتم، که با پولیس صحبت کنید، چون زبان انگلیسی بنده آن قدر خوب نیست. پلیس آزاد تلفون را از دست من «جنایتکار» گرفت و با رهبرم صحبت کرد. بعد انجام صحبت تلفن را داد و دوباره دستبند را به دستم زد. ولی نه مثل آنی، که برادر عزیزمان سیّدعمر حسینی، سابق وکیل پارلمان کشورمان را به اداره پلیس دعوت کرده، دشنام و تحقیرش کردند و گنی را به سرش کشیده لت و کوب زیاد کرده به زندان انتقالش دادند.
– در زندان بودند کسانی مثل شما از کشورهای پساشوروی، که با اتّهامات حکومتهایشان بازداشت شده باشند؟
– وقتی که برای رهای از زندان“کاریدالاس”واقع در شهر عفنه کشور یونان با بلندگو اسم مرا گرفتند، لباسهای رسمی ام را پوشیده، با مردم خیر و خوش میکردم، یک نفر به نزدم آمده دستم را گرفته فشرد و گفت، تو که هستی؟ پرزیدنت هستی؟ گفتمش من میرزا تاجیک هستم! این نفر از همه شخص معتبر زندان بود“وار و زکانی”با تخلّص استالین. همه او را احترام میکردند، هر کسی با نحوهای میخواست خودش را به وی نزدیک نشان بدهد. در زندان این نفر تمام قدرتها را داشت، ولی وقتی به چشمانش نگاه کردم حسرت و ندامت را مشاهده کردم. با لبخند گفت تدژیکیستن، گفتم، بلی! گفت، تمام حرکتهایت را مشاهده میکردم، مناسبتت را با مردم دیدم. وقتی یک نفر داد میزند (اذان را در نظر داشت) ، شما درحال میروید. زیاد میخواستم همراهت صحبت کنم، ولی چه علاج ما را ترک میکنی. آزادی مبارکت باد، تدژیکستن! چه قدری من یاد دارم خودت یگانه تاجیکی هستی، که من ملاقات می کنم و آرزو میکنم تو برین انسانها هیچ وقت“نره را”یعنی رخت خواب زندانیان را نبینند! به وکیلت بگو اگر تواند اینجا نفرانی بی جرم زیاد هستند، کمکشان کند. برایت خوشیهای زندگی را آرزو میکنم. دستش را به کتفم مانده با یک نگاه قدرتمندانه به این طرف و آن طرف نگاه کرد و گفت، این“برتوه را”، یعنی این برادرهایت را هیچ وقت فراموش نکن.
– لحظهای، که شما را به بازداشتگاه انتقال میدادند، بیشتر در باره چه فکر میکردید؟ آیا باور داشتید، که سالم و غانم از آن جا رها خواهید شد؟
– ما همهامان انسانیم و هر گونه فکر در ذهنمان خوطور میکند، ولی وقتی رهبرمان و همقدمهایم برای کسی چون من شده ستاد تشکیل کردند و یک نفر را مسئول پرونده انتخاب کرده، این خبر را برایم رساندند، خیلی تأثیر بزرگ داشت و از این لحاظ امید به زودی رها شدن از زندان در دلم بیشتر شد.
– انتیرپال اساساً شما را با چه اتّهاماتی دستگیر کرد؟
– پلیس بینالمللی مرا با اتّهامات ساخته و بافته مقامات تاجیکستان همچون ایکستریمیست و تروریست بازداشت کرد. این اتّهامات در یک لیستی یکسان به همه اعضا و طرفداران نهضت یکی آماده کرده شده است و از جانب مسئولین حکومت تاجیکستان فقط با عوض کردن نام افراد در بالایش آن را نسخهبرداری میکنند و به کجایی، که خودشان روا میدارند، میفرستند. فرقی نمیکند، که محکوم شونده کیست و چه مسئولیتی دارد.
– مناسبت پلیس بینالملل در عموم با شما چگونه بود؟
– انتیرپال با من همچون یک انسان صاحبحقوق معامله میکرد، راستی من یگان رفتار نامناسب از جانب آنها ندیدم و آنها هم هیچ کار ناپسندی را نکردند.
– در بازداشتگاه مناسبت مسئولین و دیگر بازداشتشدهها را چی گونه توصیف میکنید؟ آیا بودند حالتهایی، که شما و دیگر بازداشتشدهها را از نگاه روانی و یا جسمانی شکنجه کرده باشند؟
– باور کس نمیآید، که در بازداشتگاه با انسان چنین برخورد صورت میگیرد. در مقایسه به بازداشتگاههای کشور ما، وقتی وکلا میآیند همراهت صحبت بکنند، مسئولان بازداشتگاه قبلاً هماهنگ میکنند و میگویند، با کدام زبان صحبت میکنی، اگر مترجم نداشته باشی یک نفر را از زندانیان همراهت میبری. اتّفاقاً، وقتی به من خبر رسید، که مخصوم عبدوستار در زندان وضع سلامتیاش وخیم شده، سکتة مغزیی را پشت سر کرده است، فشارم بالا رفت. درهای ما را عادتاً ساعتهای 20-00 قفل میکردند. نفرانی، که همراه من در یک اتاق بودند، در را کبیدند، مسئولین بازداشتگاه آمده پرسیدند، چه گپ است؟ چون فهمیدند فشار من بالا رفته است، درحال با همراه یک هماتاقم برای معاینه مرا به قسم طبّی زندان انتقال دادند.
– وقتی شما را به دادگاه بردند و پس از یک وقفة قریب دوماهه بار نخست همسنگرانتان را دیدید، چه حسی شما را فرا گرفت، میتوانید نقل کنید؟
– روزی، که بنده را در طبقة سوم نزد قاضی برای محاکمه میبردند، در راهرو دیدم، که رئیس حزب استاد گرامی محییالدین کبیری و دنبالش مسؤل ستاد برادر محمّد به طرف تالار دادگاهی میرفتند. خرسندی من کنار نداشت، گریه گلوگیرم کرده بود، و آب در چشمانم حلقه زد، راستی آن حالت را بیان کردن برای حتّی یک مرد 57-ساله خیلی مشکل است.
– محاکمه چگونه گذشت؟
– محاکمه دادگاهی ما در فضای آرام صورت گرفت. رئیس دادگاه با ما طوری مناسبت کرد، که کس خودش را انسان وارسته و بااحترام احساس میکند. اجازه میداد، که از حقوقم دفاع کنم و همین طور هم کردم. وی سؤال میداد و جواب میگرفت. بعد از سؤال و جواب بنده شاهد را دعوت کرد و شاهد هم خود رهبر حرکت استاد محییالدین کبیری بودند. رئیس دادگاه از رئیس استاد کبیری پرسید، آیا با یگان کتاب مقدّس قسم میخورید، که شاهدی شما همهاش حقیقت دارد و سخنهای شما همهاش راست است. چون در رو به روی ما کتاب انجیل بود، جناب کبیری گفتند در اینجا قرآن نیست، اگر میبود قسم میخوردم. قاضی گفت به شما میشود باور کرد. بعد از شاهدی استاد کبیری، قاضی گفت، بعد 40-دقیقه حکم دادگاه برایتان قرائت کرده میشود.
من باید دوباره میرفتم به طبقه اول، که در آنجا دیگر زندانیان را هم برای مرافعه آورده بودند. وقتی پلیس گفت بلند شوید، میرویم، تا قرار دادگاه شما در طبقة اول باقی خواهید ماند. من از جایم بلند شدم و مثل هر یک محبوس دستانم را به پشت کردم تا دستبند بزنند، ولی مأمور آهسته دستانم را به قدم آویزان کرد و گفت “نا و ”.
در آن وقت گفتم خدایا، درخواست آن را دارم، که همین روز را به همه برادرانم، که در محبس آن رژیم خونخوار قرار دارند برسان. چون دیگر امیدم یقینتر شد، که خداوند عزیزم آزادم کرد.
– از اتّهاماتی، که علیه شما ارسال شده بود، آیا یگانتایش در دادگاه تصدیق خود را یافت؟
– اگر یکی از آن اتّهامات اثبات خود را مییافت، شاید عین زمان با شما حرف زده نمیتوانستم و احتمالاً در مهمانی رئیس کمیتة دولتی امنیت ملّی تاجیکستان سید مؤمن یتیم اف قرار داشتم…
با امید رهایی تمام زندانیان سیاسی کشورما